توی تاکسی که نشستم رادیو روشن بود.
امروز وزیر کار به دلیل اینکه نتوانسته بود به وعده اش عمل کند، استعفا داد. لازم به ذکر است وی وعده داده بود سالیانه یک میلیون شغل ایجاد کند، اما به دلیل آنکه فقط ۹۹۹۹۹۹ عدد شغل ایجاد کرده بود و نتوانسته بود به وعده خود عمل کند استعفا داد.
به راننده گفتم: این برنامه طنز اسمش چیه؟
برنامه طنز نیست که. اخباره.
آخه میگه به خاطر اینکه فقط یک شغل کمتر از میزانی که قول داده اشتغال زایی کرده استعفا داده؟
آره دیگه. هفته پیش هم وزیر آموزش و پرو رش به خاطر اینکه فقط یکی از مدارس دولتی موقع ثبت نام پول گرفته بود کناره گیری کرد.
باورش سخته. ببخشین سؤال میپرسم. شما خیلی وقته راننده تاکسی هستین؟
خیر. بنده قبلا کارمند بانک بودم که به خاطر سوءاستفاده از اموال دولتی برکنار شدم.
واقعا؟ سوءاستفاده چندرقمی؟
یازده رقمی.
وای، بهتون نمیخوره. میشه بیشتر از این سوءاستفاده مالی یازده رقمی تون بگین
شماره تلفن یکی از دوستان شخصی خودم رو با خودکار خودِ بانک یادداشت کردم.
کجای این سوءاستفاده یازده رقمی بود.
خوب شماره تلفن همراه دوستم یازده رقمی بود دیگه. تک تک رقماشو با خودکاری که مال بانک بود نوشتم. تک تک رقماشو!
معلوم بود که عذاب وجدان گرفته بود، چون چشم هایش خیس شده بودند. برای اینکه موضوع بحث را عوض کنم گفتم: دور این میدون که رد شدیم همیشه یک عالمه آدم میایستادند که یک نفر سوارشون کنه ببردشون سر کار. ولی الان فقط سه چهار نفر کارگر منتظر هستند.
راننده گفت: اونها که کارگر نیستند. کارفرما هستند، اونجا ایستادن که یک کارگر بیاد. از بس شغل ایجاد شده دیگه آدم بیکار پیدا نمیشه.
پس یک سؤال دیگه من رو هم جواب بدین. چرا جلو دادگاه خانواده این قدر خلوته؟
راننده گفت: اینجا که دادگاه خانواده نیست! چون دعواهای زن و شوهری به صفر رسیده، دارند به کتابخونه تغییر کاربری اش میدن.
یعنی این قدر اختلافات زناشویی کم شده؟
این روزها دیگه کسی با کسی اختلاف نداره. بیرونو ببین.
از پنجره تاکسی بیرون را نگاه کردم. تمام زن و شوهرها، توی هر سنی از بیست وپنج ساله بگیر تا هفتادوپنج ساله همه دستشان توی دست هم بود و با هم لبخندزنان حرف میزدند.
به مقصد رسیدیم. یک ده هزار تومانی دادم، ولی ۹ هزار و ۵۰۰ تومان برگرداند.
گفتم: فکر کنم اشتباه شده.
گفت: نه. کرایه همینه دیگه.
گفتم: حتی هزینه بنزینتون هم نمیشه که.
چیزی نگفت فقط خداحافظی کرد و رفت. من هم خواستم از لب جوی بپرم آن طرف که ناگهان افتادم توی جوی آب. وقتی چشمانم را باز کردم متوجه شدم توی جوی آب نیفتاده بودم، فقط از تختخواب افتاده بودم پایین.